✍️خرافاتی به نام بدقدمی
🌸وسایل مورد نیاز را در ساک شکلاتی رنگ، که هنوز بوی تازگی و نو بودن از آن برمی خاست، قرار داد. اولین مسافرت دو نفره شان بود و ماه عسل می رفتند. امیر حساب و کتاب هایش را با عجله انجام می داد تا زودتر راه بیفتند. صدای زنگ موبایل از داخل اتاق به گوش رسید. امیر با عجله به طرف اتاق رفت تا گوشی را جواب دهد. صدای امیر به گوش او رسید که می گفت: مادرِ من. عزیزم گریه نکن تا ببینم چه اتفاقی افتاده است؟ بعد از لحظاتی سکوت، دوباره شنید که گفت: کدوم بیمارستان ؟ هنوز چیزی نگذشته بود صدای نگرانش به گوشش رسید که گفت: مگه بیهوشه؟ باشه الان میام. غصه نخور فقط دعا کن.
🍀امیر لباس هایش را پوشید و با عجله به طرف در رفت. سمیه با صدای بلند گفت: امیر جون چی شده؟ کی بیمارستانه؟ امّا صدای او را نشنید و با ناراحتی که در صورتش موج می زد به سوی ماشین رفت. سمیه گوشی را برداشت که به او زنگ بزند نصف و نیمه شماره را گرفت...0919؛ ولی پشیمان شد و دوباره گوشی را روی مبل گذاشت. با خودش گفت: امیر حالش خوب نیست در حال رانندگی نباید بهش زنگ بزنم. تصمیم گرفت به مادر شوهرش زنگ بزند تا خبر بگیرد. تماس که وصل شد. مادرشوهرش که صدای او را شنید گفت: چرا دست از سرمون برنمی داری؟! از همون اول هم گفتم تو بدقدم و شومی؛ امّا کسی گوشش بدهکار نبود! حالا خوشحال شدی دخترمون رو به کُما فرستادی!
❄️از حرف های رگباری مادرشوهرش ناراحت شد. هاج و واج با دهان باز به سخنانش گوش داد. اشک هایش بی مهابا مثل ابر بهاری بر گونه هایش جاری شدند. بغض گلویش را فشار داد و بدون خداحافظی گوشی را قطع کرد.
💠رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله :إذا تَطَیّرتَ فامْضِ ، و إذا ظَنَنْتَ فلا تَقْضِ ، و إذا حَسَدتَ فلا تَبْغِ .
💠رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله :إذا تَطَیّرتَ فامْضِ ، و إذا ظَنَنْتَ فلا تَقْضِ ، و إذا حَسَدتَ فلا تَبْغِ .
🌺پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هرگاه فال بد زدى، اعتنایى نکن و هرگاه گمان بردى، [زود ]داورى مکن و چون حسد بردى، ستم مکن .
📚تحف العقول: 50 .
#داستانک
#حدیث
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#حدیث
#تولیدی
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114