گنجینه محبت

زندگی با عشق «باقی» است...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۸ مطلب با موضوع «ارتباط با والدین» ثبت شده است

روز فراموش شدنی

✍️روز فراموش نشدنی
 
💦 از پنجره به بارش شدید باران نگاه می کرد و با ریختن هر قطره باران دل کوچک معصومه، بهانه برداشتن چتر گُل گُلی اش و رفتن زیر باران می کرد؛ ولی چند ماهی می شد که آن صفا و صمیمیت همیشگی بین پدر و مادر نبود.
حرف هایی را می شنید که با آن سن کوچکش، متوجه نمی شد.
 
🍀یک روز به مادر گفت: مامانی  هر وقت بابا عصبانی میشه هِی میگه  "طلاقت میدم" ؛ این که بابا میگه یعنی چی؟
مادرش به تلخی خندید و گفت: دختر خوشگلم تو بازیتو بکن، به این چیزا فکر نکن!
 
🌱 از وقتی که پدرش، سر کار جدید رفته بود، اکثر همکارهایش زن و به صورت مداوم با هم در ارتباط بودند، همین سبب شده بود که زندگی آن ها بهم ریخته و آشفته شود.
 
🍃 حالا برادرش به او گفته بود، طلاق یعنی؛ دیگر مامان و بابا کنار هم نیستند. یعنی؛ دیگر من، تو، بابا و مامان با هم نمی رویم مسافرت، یعنی؛ دیگر نمی توانیم باهم چهارتایی بنشینیم کنار باغچه و بوی بهار نارنج را حس کنیم و از آن بستنی که مامان درست کرده بخوریم.
 
🌼بعد برادرش گفت: «آبجی ناراحت نباش ما نمی ذاریم اینجور بشه. امروز به مادربزرگ زنگ می زنیم بیاد کمکمون. درسته تلفن قطعه؛ ولی سر کوچه مون ی تلفنه.»
 
🍃 دوباره بابا و مامان رفتند برای کارهای طلاقشان که محسن گفت: «بریم بیرون زنگ بزنیم.»
 
🌸وارد کوچه که شدند همان ابتدا نگاه معصومه روی دختر همسایه دوخته شد، که بغل باباش بود و مامانش هم دست آن یکی دخترش را گرفته بود و می خندیدند .
 
☘️ انتهای کوچه رسیدند که پدرشان آمد. ابروهایش را بالا و پایین داد و گره ای در آن ها بوجود آورد و گفت: «کجا سرتون انداختین پایین و دارین میرین؟»
محسن ناخودآگاه سرش را پایین انداخت؛ ولی معصومه با همان شیرین زبانی دخترانه اش گفت: «بابا داریم می ریم به مادربزرگ زنگ بزنیم تا نذاره شما از مامان جدا شین.»
 
❄️ احمد آقا که می دانست کار از کار گذشته و دیگر آنها از هم جداشدن، اخم هایش از هم باز شد و غم بزرگی در چهره اش نشست. 
 
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
 
موافقین ۰ مخالفین ۰

سرزنش کردن

 
🌸سامان با هم سن و سال هایش سر کوچه نشسته بود. کوچه آرام و ساکت بود و نسیم ملایمی صورتش را نوازش می کرد. همین هنگام بود که سعید به بقیه گفت: بچه ها تفریح امروزمون چی باشه؟  خوبه سربه سر دیگران بذاریم و لذّت ببریم؟ سامان چهره اش برافروخته شد و ضربان قلبش بالا رفت و گفت: سعید خجالت بکش تو دست از مردم آزاری برنمی داری؟ سعید رو به سامان کرد و با حالتی تمسخرآمیز و دهانی که آن را کج و کوله کرده بود گفت: اوووه بچه مثبت، تو که عُرضه نداری کی می گه بیایی بین ما؟
 
🍀همان لحظه پیرمرد عصا به دست با کمری خمیده که به دستش زنبیل میوه بود وارد کوچه شد. خستگی و عرق از سر و روی او می بارید. نگاهی به انتهای کوچه انداخت و به ادامه راهش چشم دوخت. همین وقت برق شیطنت در چشمان سعید پیدا شد، دوچرخه کنار دیوار را برداشت و سوار شد و شروع به ویراژ رفتن کرد و هِی مارپیچ مارپیچ می رفت همین که به ابتدای کوچه رسید از روی عمد به پیرمرد نزدیک شد و دوچرخه را به همان صورت مارپیچی به زنبیل او زد. زنبیل از دست پیرمرد رها شد و تمام محتویات آن روی زمین ریخت و بچه ها شروع به خندیدن کردند.
 
🌸سامان با ناراحتی خود را به پیرمرد رساند و شروع به جمع کردن میوه های روی زمین کرد و از پیرمرد خواست کمی استراحت کند. پیرمرد لبخندی به صورت او پاشید. سامان به همراه پیرمرد تا در خانه رفت و پیرمرد در طول مسیر او و پدر و مادرش را دعا می کرد و زیر لب سعید و رفتار زشتش را سرزنش می کرد و پدرش را با داشتن چنین پسری سرزنش می کرد.
 
🍀با حرف های پیرمرد سامان به فکر فرو رفت، یادش آمد همیشه پدرش می گفت: پسرم مواظب باش کاری نکنی دیگران به خاطر رفتار بدِ تو، هم خودت و هم من که پدرت هستم رو به باد انتقاد بگیرن و ناسزا بگن.
 
☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️
 
🔹الإمام الصادق علیه السلام :إیّاکُم أن تَعمَلوا عَمَلاً یُعیِّرونا بِهِ ، فَإِنَّ وَلَدَ السَّوءِ یُعَیَّرُ والِدُهُ بِعَمَلِهِ .
🌺امام صادق علیه السلام : از انجام دادن کارى که ما را به خاطر آن سرزنش مى کنند ، بپرهیزید ؛ چراکه فرزند ناشایست ، پدرش با عمل او سرزنش مى شود .

📚 الکافی : ج 2 ص 219 ح 11 .
 
 
موافقین ۰ مخالفین ۰

عشق به مادر

 

🌸زهره آشفته حال و دل نگران بود. مثل پروانه ای بی قرار دور شمع وجود مادر می چرخید و با تمام وجود مراقب او بود. زیر لب گل واژه های صلوات را به صورت مادر می پاشید. هیچ گاه مادر را اینچین پریشان حال و ناخوش ندیده بود. هرگاه نگاهش به رنگِ پریده مادر، گودی زیر چشمانِ او و ناتوانی در باز نگه داشتنشان می افتاد، قلبش می سوخت و حرارتی از عشق مادر تمام اندامش را می پوشاند. (1)

🌺دیروز صبح که از خواب بیدار شده بود، نگاهش به تابلوی روی دیوارِ سمت چپ افتاد، روی آن با خط خوش نام زیبای امام نقش بسته بود. دل زهره با دیدن نام مولایش لرزید و اشک چشمانش جاری شد. همان لحظه دل خود را به حضرت داد و با زبانِ حال، توسلی شیرین به دامان پرنور امام زد. نگاه حضرت را با تمام وجود، حس کرد و با انرژی و امید بیشتری به یاری مادر شتافت. 

🍀مادر همزمان با این توسل، روز به روز حالش بهتر و دل زهره شادتر می شد. زهره همه این نشاط و آرامش را از نگاه و دعای حضرت می دانست و در دل از حضرت قدردانی و تشکر می کرد.    

🍀🌸🍀🌸🌸🍀🌸🍀

🔹(1)رسول اکرم (صلى الله علیه و آله):  البَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ المُجَهِّزاتُ المُبارَکاتُ،...
   🌼 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دختران ، دلسوز و مددکار و با برکت اند... 

📚کنز العمّال : ج 16 ص 454 ح 45399

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

فضایی صمیمی

 

✅یکی از مهم ترین و بالاترین تکالیف الهی، نیکی به والدین است. اهمیت آن به حدی است که بعد از توحید نام برده شده است. 

🔘فرزندان باید بدانند احترام و خوش رفتاری با پدر و مادر نه تنها خوشنودی آن ها بلکه خشنودی خدا را به دنبال دارد. بنابراین برای کسب رضایت آنان فرزندان باید مراقب رفتار خود باشند. 

🔘فرزندان هر چه بیشتر با پدر و مادر درگیر شوند آن ها نیز حساس تر شده و رفتاری سختگیرانه تر خواهند داشت؛ پس اگر آرامش خود را حفظ کنند و با فضایی صمیمی با پدر و مادر صحبت کنند، بهتر می توانند به خواسته صحیح خود دست یابند و در زندگی شادی و نشاط خود را حفظ کنند.  

 

📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله 

🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114

🆔https://ble.ir/Mahdiyar114

🆔sapp.ir/mahdiyar114

موافقین ۰ مخالفین ۰

نگاه کینه توزانه

✍️نگاه کینه توزانه

🌸عشق و محبت تمام وجود محسن را دربرگرفته بود و به سخنِ پدر و مادرِ خود با تمام وجودش گوش می داد. سیبل تیکه پراکنی پدر و مادرش بود؛ امّا هیچ وقت بی احترامی نمی کرد.

🍀پدر: یکی مثل پسر برادرِ من پولش از پارو بالا می ره یکی هم مثلِ پسرِ ما زرنگی بلد نیست!
مادر: آره راست می گی کاش پسرمون یک کم از پسرعموش یاد می گرفت.
 محسن با شنیدن حرف های پدر و مادرش کوچکترین رفتاری که موجب ناراحتی آنان  شود انجام نمی داد. به طرفشان می رفت دستشان را می بوسید و می گفت: پدر جوون و مادر عزیز برام دعا کنین . دعاتون به من انرژی می ده.
بدون هیچ منّتی شب و روز مثل پروانه ای بی قرار به دور شمع وجودشان می چرخید و به آن ها خدمت می کرد.حتّی نگاه محبت آمیز و لبخند زیبایش را از آن ها دریغ نمی کرد.

🌺دوست محسن بارها به او می گفت: بهت محل نمی ذارن و حقتو نمی دن؛ ولی تو انگار نه انگار بازم خوش رفتاری می کنی. حداقل ناراحتی رو تو چهره ت نشون بده.
محسن می گفت: رضا جان مگه نشنیدی امام صادق علیه السلام سفارش کردن: به پدر و مادر خود بی احترامی نکنین. تا جایی که حتّی اگه بهتون ستم کردن، حق نداری نگاه کینه توزانه بهشون بکنی.
رضا با تعجب گفت: یعنی حتّی نگاهِ بد نسبت به پدر ومادرِ ظالم هم اشکال داره؟
محسن: آره رضاجان. پدر و مادر اینقدر عزیزن که حتّی نگاه کینه توزانه به پدر و مادرِ ظالم هم، باعث میشه نمازت پذیرفته نشه.(1)

 

☘️☘️☘️☘️☘️☘️

(1)🔹امام صادق علیه السلام : مَن نَظَرَ إلى أبَویهِ نَظَرَ ماقِتٍ و هُما ظالِمانِ لَهُ ، لَم یَقبَلِ اللّهُ لَهُ صَلاةً    
🌼امام صادق علیه السلام : هرکه به پدر و مادر خود که به او ستم کرده اند کینه توزانه نگاه کند، خداوند هیچ نمازى از او نپذیرد
📚الکافی،ج۲، ص۳۴۹.

 

📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله 

https://eitaa.com/Mhdiyar114

https://ble.ir/Mahdiyar114

sapp.ir/mahdiyar114

موافقین ۰ مخالفین ۰

زیبا سخن گفتن

✍️زیباسخن گفتن

 

🍃شب چادر سیاه خود را پهن کرد. مریم دوست داشت، زودتر از هر شب بخوابد. کارهای سنگین امروزش با وجود نق نق های امیرعلی برایش طاقت فرسا بود. همه جای بدنش تیر می کشید، نوک انگشتانش گزگز می کرد. استخوان هایش به ناله افتاده بود. صدای گریه امیر علی اعصابش را خط خطی کرده بود. بد خواب شده بود و طبق معمول باید او را بغل می کرد راه می رفت تا آرام شود. هر وقت همسرش به مأموریت می رفت امیرعلی ناآرام می شد.

 

🌸 دم دمای صبح بود که پلک هایش پایین افتاد و مژه های بلندش در هم فرو رفت، به آرامی او را سرجایش گذاشت. بعد از خواندن نماز خود را روی تخت خواب رها کرد. کم کم پلک‌هایش سنگین شد و بخواب عمیقی فرو رفت؛ امّا بیشتر از دو ساعت نگذشته بود که صدای زنگ تلفن روی اعصابش خط کشید.

 

🍃هر چه منتظر شد که صدا قطع شود فایده نداشت. با نوازش انگشتان روی پلک‌هایش، غبار خستگی را پاک کرد و با چشمان پر خوابی که به سختی باز شده بود، دنبال گوشی گشت تا صدایش را قطع کند و دوباره بخوابد . وقتی شماره‌ی مادر شوهرش را دید، بلافاصله تماس را برقرار کرد. مادر شوهرش با شنیدن صدای خواب آلود او کنایه زد: « مثل اینکه مزاحم خوابت شدم ببخشید اگر نگذاشتم تا ظهر بخوابی! »

 

🌸از حرف کنایه ای مادر شوهرش خیلی عصبانی شد و با نیشی که در کلامش بود، گفت: « شما نگران خواب من نباش، کارتون رو بفرمایید. »


 
🍃مادر شوهرش آهی کشید و با ناراحتی گفت:« به امیر عباس خبر دادم که امشب خونه‌ی ما دعوت هستین؛ امّا برای اینکه مشکلی پیش نیاد زنگ زدم تا بعداً گلایه نکنی که به من نگفتی! »

 

🍃حوصله‌ی بحث کردن نداشت با بی تفاوتی گفت: « باشه اگه دیگر امری نیست، برم که کار دارم. »

 

🌸خواب از چشمانش فرار کرد و پشیمانی به سراغش آمد؛ چون تصمیم گرفته بود که مثل امیر عباس رفتار کند. او حتی اگر پدر و مادر همسرش تندی می کردند با ادب و احترام برخورد می کرد به همین دلیل، او در بین خانواده و فامیل همسرش عزیز و محترم بود. وقت را تلف نکرد. بلافاصله با مادر شوهرش تماس گرفت و گفت: « سلام مادر، ببخش که باهاتون بد حرف زدم. دیشب بخاطر امیر علی فقط دو ساعت خوابیدم و بخاطر خستگی متوجهِ رفتارم نبودم. »

 

🍃مادر شوهرش که تغییر رفتار خوب او در طول هفته های اخیر با خودش را دیده بود، با خوشحالی جواب داد: « سلام عروس گلم ! اشکالی نداره خودت رو ناراحت نکن، تو این چند هفته خودت را به من ثابت کردی که چقدر مهربان و خوش قلبی. حالا هم برو یک کمی استراحت کن .»

 

📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله 

🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114

🆔https://ble.ir/Mahdiyar114

🆔sapp.ir/mahdiyar114

موافقین ۰ مخالفین ۰

رفتار فرزندان بازتابی از رفتار والدین

✍️رفتار فرزندان بازتابی از رفتار والدین

💠فرزندان به وسیله الگوگیری از رفتار والدین نحوه ارتباط خود با والدین و دیگران را می آموزند. 

✅در صورتی که رفتار والدین نیکو و مثبت باشد، فرزندان ارتباط بیشتری با والدین خود می گیرند. همچنین کسب مهارت ارتباط مناسب، بر سایر مراحل زندگی فرزندان تأثیرگذار است. 

🔘حتّی فکر و عقیده فرزندان در سایه نحوه برخورد و ارتباط والدین با فرزندان شکل می گیرد؛ چراکه ارتباط مؤثر و مثبت والدین با فرزندان، نشان دهنده احترام والدین به آن هاست. فرزندان در این مواقع احساس امنیت و حمایت از جانب والدین دارند و اعتماد به نفسشان بالا می رود و به راحتی می توانند ارتباط صحیح و صمیمانه ای با دیگران به خصوص والدین داشته باشند.

 

🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114

موافقین ۰ مخالفین ۰

نگاه مهرآمیز

 نگاه مهر آمیز 

بغض گلویش را می فشرد. دلش چشمان بارانی می خواست. دوست داشت با یکی حرف بزند تا قلب مچاله شده اش از هم باز شود. وارد مسجد شد نگاهش زینب را که گوشه ای از مسجد نشسته بود  شکار کرد. پاهای بی قرارش به سمت او رفت سلام کم جانی به او کرد و گفت: زینب جون وقت داری باهات حرف بزنم؟ زینب با روی باز و گشاده گفت: چرا که نه! مگه ما چند تا ریحانه داریم؟!

ریحانه برای لحظه ای قند تو ی دلش آب شد و گفت: ببین زینب جون بعضی وقتا من حوصله هیچ کاری ندارم حتی همین ذکری که تو داری می گی،اعصابم خورد می شه، به هم می ریزم و از خودم بدم میاد. بهانه گیر میشم و  عُقده هام  رو روی سر یکی خالی می کنم.

زینب لبخندی نمگین به او پاشید و گفت: ریحانه جون همه آدما ممکنه بعضی وقتا این طوری بشن. زمانی که حال و حوصله داری واجبات و مستحبات رو انجام  بده؛ امّا وقتی حوصله نداری، فقط واجبات را انجام بده و به خودت سخت نگیر.

ریحانه که داشت حرف های زینب رو مزه مزه می کرد دهاش از تعجب باز ماند و گفت: چه جالب نمی دونستم! فکر می کردم فقط خودم این مشکل رو دارم.

زینب لحظه ای سکوت کرد و به فکر فرو رفت بعد انگار جرقه ای به ذهنش خورده باشد گفت: ببین یک پیشنهاد برات دارم! گاهی وقتا کارای به ظاهر ساده، دارای ارزش و اهمیت فوق العاده ای هستن. اون زمانا که حال و حوصله نداری حداقل اونارو انجام بده.

ریحانه: مثلا چه کارایی؟

زینب: همین نگاه کردن با لبخند و مهربونی به پدر و مادر خودش عبادته. مگه نشنیدی که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می فرمایند: نگاه مهرآمیز فرزند به پدر و مادر، عبادت است.(1)

ریحانه: چه خوب! نشنیده بودم. ممنون زینب جون خیلی کمک کردی. با حرفات آروم شدم.

*************

 

  1. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : نَظَرُ الوَلَدِ إلى والِدَیهِ حُبّا لَهُما عِبادَةٌ)

بحارالأنوار : ج 77 ص 149 ح 79  

 

🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114

 

موافقین ۰ مخالفین ۰