سلام مهربان ترین این سرزمین
هر بار آمدم حرمتان
کار به درد و دل نکشید، گویی قلبی آرام همان ابتدای ورودی شهر نصیبم می کردید، هر بار و هربار...😭
ماییم و آرزوی آستان بوسی و عرض ارادت به حضورتان.
چه کنیم؟
😭چه کنیم ای امام رئوف؟ با این حسرت بی منتهای مانده بر دل هایمان،
نزدیکیم و اذن به حضور و زیارت قریب نداریم.
ما در نزدیکی مهجوریم ... در خود ایران ...
معیارهای دنیایم را دگرگون کرد، باز یادم رفت، همین جا و همین لحظه اگر به شما سلام کنم، نگاهم می کنید، دستگیری می کنید با رافتتان، قدمی بالاتر ازرحمت.
این روزهای دلتنگی، به کلامتان بسیار فکر می کنم، که هر که را دیدم از خودم بهتر و پرهیزگارتر بدانم، آن هم درست در زمانی که هر روز چوب مقایسه برمیدارم به اندازه گرفتن خلوص و اعمال دیگران.
این روزهای دوری، هم غربت شمارا بیشتر فهمیده ام، هم غربت امام زمانم را، وقتی بی اذنشان و به اتکا نفسم پیش می روم و با خود برتر بینی ام، زمین می خورم و باز ...
باز آن مهربان ترین دوران دستم را می گیرد، چون مادری که همیشه خراب کاری های بچه اش را جمع میکند، چون پدری که حمایت میکند فرزندش را.
مثل یک رفیق پای اشک هایم می نشیند و قضاوتم نمی کند، "رهایم نمی کند."
بگیرید این چوب مقایسه را از دست من، از دست ما.
مرا ...
تمام مردم این سرزمین را برای خودتان نگه دارید...
اللهم عجل لولیک الفرج