گنجینه محبت

زندگی با عشق «باقی» است...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳ مطلب با موضوع «همسرداری» ثبت شده است

هدیه مادر

✍️ هدیه مادر
 
🌸هر وقت توی زندگی کم می‌آورم ، دیدن چهره فاطمه دلم را آرام و شاد می‌کند. در دل خدا را شکر می‌کنم بابت داشتن چنین دوستی.
 
☘️چادر بحرینی ام که هدیه مادر است در آغوش می‌گیرم و بو می‌کنم. بویِ مادر را می‌دهد. لبخند مادر را با پوشیدن آن تصور می‌کنم. همزمان لب های گوشتی‌ام کش می‌آورند.
خیال مادرِ گیتی، در خلسه شیرینی مرا فرو می‌برد. چشمانم را می‌بندم و خودم را در بغل پُر عطرش می‌بینم. خیالش که اینچنین شیرین باشد، پس واقعی آن چه لذّتی دارد. دستهایم را به طرف آسمان می‌گشایم و آرزویش را می‌کنم.
 
🌺از دهانم وااااایِ بلندی برای دیر شدنم برمی‌خیزد. همسرم نگاهش به ساعت روی دیوار، گوشه پذیرایی قفل می‌شود از حرکاتم به وجد می‌آید. مثل همیشه در را به رویم باز می‌کند. شبیه دختر بچه‌ها پله ها را دوتا یکی می‌کنم. صدای همسرم را می‌شنوم  آهسته جوری که همسایه‌ها نشنوند، می‌گوید: زینب زشت است شاید کسی ببیند.
به عقب برمی گردم و چشمکی نثارش می‌کنم. خنده‌اش می‌گیرد استغفراللهی می‌گوید و برایم بوسه پرت می‌کند.
با چشمهایش مرا بدرقه می‌کند. آخرین نگاهش را در آخرین پیچ طبقه مان گم می‌کنم.
 
☘️بوی یاس پیچیده در حیاط مجتمع مان بینی ام را قلقلک می‌دهد.
به روزی فکر می‌کنم که رابطه من و علی خوب نبود. سر هر موضوع کوچکی دعوا و درگیری داشتیم. یک روز دل زدم به دریا و شکایت کردم از زندگی. اسم علی را که شنید حرف را عوض کرد تا ادامه ندهم. نمی‌خواست بیشتر از این به خودم این ها را تلقین کنم. 
بعد از آرام شدنم رو کرد به من و گفت: زینب می‌خوای کارگزاری برای خدا باشی؟
حرف‌های قشنگ آن‌ روزش عجیب به دلم نشست. خوب یادم است آن روز  بعد از حرف‌های او با خود عهد کردم مصداق سخن پیامبر باشم.
 
🔹عنه صلى الله علیه و آله :الزَّوجَةُ المُواتِیَةُ عَونُ الرَّجُلِ عَلى دینِهِ .
🔸پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : همسر سازگار ، کمکِ مرد در دین اوست .
 
📚الفردوس : ج 2 ص 301 ح 3368
 
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
 
@Mahdiyar114
 
#همسرداری
#داستانک
#تولیدی
#ماهی_قرمز
موافقین ۰ مخالفین ۰

میدان مسابقه

✍️میدان مسابقه
 
💦صدای گریه معصومه ، مثل پتکی بر سرش فرود می‌آمد. صبح که از خواب بیدار شد وسط پیشانی و دو طرف سرش درد می‌کرد. بالش را برداشت و محکم به پیشانی و دو طرف سر فشار داد. دیروز حرص زیادی خورده بود. برای اینکه بچه‌ها متوجه نشوند، مجبور شده بود، جلوی خود را بگیرد تا چیزی نگوید. همین خودخوری و آزادنکردن صداهای درونش، خودش را به شکل درد نشان داد.
 
🌸همسرش مرتضی، مریض شده بود. نرگس هرچه سوپ و آبمیوه می‌آورد؛ مرتضی مثل بچه‌ها شده و گوش به حرفش نمی‌داد. خجالت از موی سفیدش نمی‌کشید. هر وقت مریض می‌شد، اعصاب او را خط خطی می‌کرد. نرگس حواسش بود که صدایش را بلند نکند و با خواهش و قربان‌صدقه به زور سوپ را به او بخوراند تا کمی قوت بگیرد. صبح حالش خیلی بهتر بود. حتّی می‌توانست سر کار برود و تبش پایین آمده بود.

🌺نگاهی به اتاق بچه‌ها کرد. به طرف معصومه رفت. گریه‌اش بریده بریده شده بود. نرگس هر روشی را به کار می‌برد؛ ولی قطع نمی‌شد. روسری گل آبی را برداشت و با آن سرش را محکم بست. نگاهی به ساعت دیواری انداخت که عقربه‌هایش با هم میدان مسابقه تشکیل داده بودند و در حال رسیدن به هم بودند. یک ساعت دیگر مرتضی می‌آمد و او هنوز کارهایش را انجام نداده و ناهار آماده نکرده بود. مرتضی مردی نبود که ناراحت شود، ولی او از انجام نشدن به موقع کارها به شدت ناراحت بود.
 
موافقین ۰ مخالفین ۰

ذهن خوانی بلد نیست

َ

✅حواسمان باشد همسر ما ذهن خوانی بلد نیست! و از دل ما خبر ندارد.

🔘نباید انتظار داشته باشید که بر طبق احساسات درونی شما عمل کند.

🔘تا وقتی که شما چیزی را به زبان نیاورده اید و در خصوص آن به توافق نرسیده اید، نمی توانید توقع داشته باشید به خواسته تان عمل کند.

🔘 هر موقع همسرتان بعد از توافق کردن، باز کوتاهی کرد او را سرزنش نکنید ؛ بلکه با آرامش و جملات زیبا و مثبت به او یادآوری کنید.

 

📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله 

🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114

🆔https://ble.ir/Mahdiyar114

🆔sapp.ir/mahdiyar114

موافقین ۰ مخالفین ۰