گنجینه محبت

زندگی با عشق «باقی» است...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

نامه هایی از جنس نور

 

🥀 السلام علیک ایها المقدم المامول 🥀 

🖤سلام بر تو ای نور دیده زهرا(سلام الله علیها)

🏴 یا صاحب الزمان آجرک الله فی مصیبه امک
🏴 آجرک الله فی مصیبه حاج قاسم سلیمانی
🏴 آجرک الله فی مصیبه آیت الله مصباح یزدی

🖤مولای مهربانی ها 
▪️قسم به اشک های نازنینت
▪️قسم به چهره نورانی ات
▪️قسم به دست های پر برکتت
▪️قسم به ناله های جانسوزت
▪️قسم به لبهای ذاکرت
▪️قسم به قلب مهربانت
▪️قسم به ...

🥀🥀نگاه به حال و روز ما نکن آقا 
            برای ظهورت فکری بکن آقا
             جمعه ای  دیگر آمد و رفت
                  باز هم نیامدی آقا 🥀🥀

🥀 السلام علیک بجوامع 🥀

#نامه_خاص

🍂🍂🍂🍂

 

🍁 السلام علیک ایها الامام المامون🍁

سلام بر زیبای #آفرینش
آقا و مولای عزیزم
شبی دیگر آمد و شرمنده ای به #حریم عشق 
چه زود دیر می شود
چه زود شب می شود
چه زود فراموش می شود
فراموشی از گذر #عمر
فراموشی از یاد حبیب
فراموشی از  نگاه #حضرت_دوست
فراموشی...
ای اهل بیت نبوت و #معدن رسالت
بی پناهم پناهم بده  

🍁السلام علیک ایها المقدم المامول🍁  

#نامه_خاص

🍂🍂🍂🍂

 

❣ السلام علیک بجوامع السلام ❣

سلام بر خوشبوترین گل خلقت 
سلام بر زیباترین موجود خلقت
سلام بر خوش سیرت ترین مولود خلقت

سلام بر وارث آدم(علیه السلام)
سلام بر وارث نوح(علیه السلام)
سلام بر وارث ابراهیم(علیه السلام)
سلام بر وارث موسی(علیه السلام)
سلام بر وارث عیسی(علیه السلام)
سلام بر وارث...
سلام بر وارث احمد(صلی الله علیه و آله و سلم)

آقا جان 
خدا تو را دوست دارد. 
صدایت را می شنود. 
جوابت را می دهد.
عزیز جان دعایمان کن که دعایت اثر دارد.

#نامه_خاص

🍂🍂🍂🍂

🍂 السلام علیک یا عین الله فی خلقه🍂 

یا حبیبی سلام 
یا طبیبی سلام  

آقا جان تو طبیب تمام دردهایی 
آقا جان تو امید تمام دلهایی 
آقا جان تو پناه همه بی کسانی 
آقا جان من نبودم اگر نبودی 
آقا جان تو حبیب همه خوبانی
آقا جان من نباشم اگر نباشی 
آقا جان تو عزیز دل زهرایی 
آقا جان تا به کی چشم به راهت مانیم؟ 

الی متی احار فیک یا مولای 

 #نامه_خاص

🍂🍂🍂🍂

🍂 السلام علیک یا نور الله الذی یهتدی به المهتدون و یفرج به عن المؤمنین 🍂   

سلام بر تو ای صاحب الزمان 
سلام بر تو ای امام زمان 

هر وقت به خودم نگاه می کنم، خود را لایق حرف زدن با بزرگی مثل تو نمی بینم؛ اما همین که مهربانی ات را به یاد می آورم امیدوارانه قلم را به حرکت در آورده، خطاب به قلم خواهم گفت: چه نورانی شده ای امشب ای قلم. وقتی هم نوشته به پایان می رسد، خطاب به نوشته می گویم، امشب چه زیبا شده ای. حالا وقت آن است پاکتی از نور آماده کنم. تا به دست نورانی تان برسد آقا جان.

#نامه_خاص

موافقین ۰ مخالفین ۰

خدای محبت


▪️ به نام خدایی که محبت خودش را به ما هبه داده است▪️

🖤مولای یا مولای، انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی🖤  

🥀مولای من، تویی توانا و منم ناتوان و آیا چه کسی رحم می کند در حق بنده ناتوان جز خدای توانا.

🍁خدایا شکر می کنم تو را که شبی دیگر به بنده ناچیزت فرصت 

🍂زنده بودن
 🍂نفس کشیدن
🍂نوشتن برایت
🍂پلک بر هم زدن
🍂دیدن و شنیدن 
🍂نشستن و راه رفتن 

و فرصت... دادی

🍁پروردگارم فرصت هایم را برای خودت، در راه خودت، و در خدمت به خودت قرار بده.

#نامه_خاص_الخاص

🍂🍂🍂🍂


🍂 به نام خدایی که ما را به حریم ملکوتیش راه داده است🍂

🍁مولای یا مولای، انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی🍁

🍁ای آقای من، ای مولای من، تویی قوی و توانا و منم ضعیف و ناتوان، و آیا در حق ضعیفی ناتوان چه کسی ترحم می کند به جز قوی توانا

🍂ای #عشق من
ای محبوب من
ای همه هستی ام
باز هم بنده ای #شرمنده به درگاهت آمده 
باز هم بی پناه و #خسته آمده
باز هم با دست های #خالی آمده
باز هم با کوله باری از شرمندگی آمده
دست هایم هر چند که خالی است، کوله بارم هر چند که پر از پلیدی است؛ ولی به خوب جایی پناه آورده، به آغوش خوب کسی آمده.
همو که وسعت #بخشش و عفوش بی حد و بی نهایت است. 

#نامه_خاص_الخاص

🍂🍂🍂🍂

 

🍂سلام بر خدایی که نسبت به بندگانش از مادر مهربان تر است🍂

مولای یا مولای، انت الغنی و انا الفقیر و هل یرحم الفقیر الا الغنی ؛ آقا و مولای من، تویی بی نیاز و منم فقیر، چه کسی به فقیر ترحم خواهد کرد به جز غنی. 

خدایا، معبودا هر وقت به اعمالم نگاه می کنم، سر را پایین می اندازم و در خود فرو می روم. اما همین که به مهربانی و محبتت نگاه می کنم دوباره سر را بالا می آورم و دستهای خالی ام را نشانت می دهم. خوب می دانم آن ها را خالی برنمی گردانی. آخر فقیری به درگاه بی نیازت روی آورده است. هر چه غنی و بی نیاز کریم تر باشد، دستهای فقیر پرتر خواهد شد، و تو کریمی و کریم آفرین. یقین دارم آن ها را خالی برنمی گردانی.

#نامه_خاص_الخاص

🍂🍂🍂🍂

 

🍂 سلام بر خدایی که هدایتگر جان هاست🍂 

« مولای یا مولای انت المعطی و انا السائل و هل یرحم السائل الا المعطی؛ مولای من تویی عطا بخش و منم سائل. چه کسی به سائل رحم می کند جز عطاکننده. » 

مهربانا بنده ای ضعیف به سویت آمده رحمی بکن. 
بارالها خسته و رانده به درگاهت پناه آورده، رحمی بکن 
ربنا همچنان با کوله باری از گناهان آمده، رحمی بکن 
پروردگارا با مدد از بهترین خلقت، به راهت آمده، رحمی بکن.


 #نامه_خاص_الخاص

🍂🍂🍂🍂

🍂 به نام خدایی که با محبت و مهربان است نسبت به بندگانش🍂

 مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی؛ ای آقای من تویی زنده ابدی و منم مرده، چه کسی به مرده ای بی روح ترحم خواهد کرد به جز زنده ابدی. 

  ای حی زیبای من، مرده به درگاهت آمده، زنده اش می کنی؟

محتاج به درگاهت آمده، پناهش می شوی؟

#نامه_خاص_الخاص

موافقین ۰ مخالفین ۰

احترام و محبت2

#انگیزشی 

#مردها به دلیل داشتن روحیه ای محکم و #قوی، احترام را به #حفظ_اقتدار خود می بینند. دوست دارند شریک زندگیشان درخواست هایش را کوتاه، صریح و بدون لحن #دستوری بگوید. از آن طرف او نیز خواسته های همسرش را در نهایت قدرت و ابهت انجام دهد. باید به این نکته توجه داشت، وقتی روی موضوعی فکر می کند، #سکوت را حفظ کنید و انتظار جواب #فوری نداشته باشید. 
از همه مهم تر #شخصیت او را نزد دیگران حفظ کنید. 
پس جلوی دیگران ایراد گرفتن ممنوع.⛔️ 
بدگویی از او پیش بچه ها ممنوع.⛔️
مراقب آهنگ حرف زدنهایتان با او باشید. 
غر زدن ممنوع.⛔️
برای سخنانش اهمیت قائل شوید.
لبخند خود را از او دریغ نکنید. لبخند را چاشنی کلامتان کنید.
از او تشکر، تعریف و #تحسین کنید، هر گاه او ببیند، همسرش با مهربانی از او تشکر  می کند، خوشحال می شود؛ چرا که احساس می کند #تلاش_هایش دیده شده است.

#محبت
#احترام
#احترام_به_مرد

 
🍁🍁🍁🍁

 

#انگیزشی 

#سالمندان برکت زندگی هستند. حواسمان به #برکت های زندگی مان باشد. در برخورد با آن ها صبر و سعه صدر بیشتری لازم است. نیاز آن ها به توجه و #محبت بیشتر است. چرا که در گذشته های نه چندان دور، هم توان جسمی، روحی و مالی بیشتری داشتند و هم اطراف آن ها فرزندانی بود که احساس #تنهایی نمی کردند. پس دارای شرایط جسمی و روحی #آسیب پذیری هستند. نیاز به برخوردی مؤدبانه و قدرشناسانه دارند. بعضی وقت ها برای رفع دلتنگی شان به #دیدارشان بروید. اگر وقت نداشتید به آنها زنگ بزنید. از زحماتی که سالیان گذشته برای شما کشیدند، قدردانی و تشکر کنید. #کرامت آن ها را حفظ کنید. به آنها لبخند بزنید و از آن ها بخواهید نصیحتتان کنند. با دقت به حرفهایشان گوش دهید. همین #احترام گذاشتن به سالمندان سبب می شود کودک شما یاد بگیرد و با شما همان برخورد را داشته باشد.

#محبت
#احترام
 #احترام_به_سالمندان

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

احترام و محبت


#انگیزشی

#احترام برای هر سن و سالی مهم و ضروری است. شاید نوع آن فرق کند؛ولی #ماهیتش یکی است، آن هم #ارزش نهادن به طرف مقابل است. در مورد #کودکان باید گفت:با کودکان نیز باید به صورت #محترمانه سخن گفت. و برخوردی محترمانه نسبت به آن ها داشت. همانند بزرگترها به حرف های آن ها توجه کرد. در میهمانی ها حواسمان به #پذیرایی شان باشد. نام آن ها را با احترام صدا زد. به صورت #دستوری درخواست های خود را از آنان نخواست، و از تشویق کردنشان غافل نشد.

#احترام
#احترام_به_کودکان

🍁🍁🍁🍁🍁

#انگیزشی 

#خانم ها به خاطر روحیه حساس و لطیفشان، علاوه بر تشکر و قدرشناسی، به محبت آشکار نیز، نیاز دارند. تمایل دارند طرف مقابلشان، #علاقه و محبت خود را به آن ها ابراز کند. تا جایی که دوست دارند حتی در میهمانیها شریک زندگیشان #هرازگاهی با نگاه و #لبخندی ابراز محبت و علاقه کند. وقتی با همسر خود حرف می زند، ارتباط #چشمی او را، احترام به خود می داند. #لطافت روحی زن سبب شده از تعریف و تمجید شادمان گردد و #انگیزه بالایی در #عشق و محبت به همسر و فرزندان خود به دست آورد.

#محبت
#احترام
#احترام_به_زن

موافقین ۰ مخالفین ۰

دیار غربت


 🎓دیار غربت  

- چند سالی می شد که به خانه مادربزرگ نرفته بود. از همان سالی که برای ادامه تحصیل مهاجرت کرده بود. تا تمام شدن درسهایش همان جا مانده بود، و با پشتکار فراوان بالاترین رتبه را کسب کرده بود. حالا با افتخار هر چه تمام تر به وطن برگشته بود. از همان ابتدا هم برای ماندن نرفته بود، فکر و ذکرش خوب درس خواندن و برگشت به سرزمینش برای ادای دین خود به هموطنانش بود. تمام این روزها لحظه شماری کرده بود که آن روزهای غربت تمام شود.

☘همه آنچه را که داشت از دعای خیر پدر و مادر به خصوص مادربزرگش می دانست. حالا بعد از سالها از دیار غربت به وطن برگشته بود تا با دیدار خانواده جانش تازه شود. هر چه پدر و مادر اصرار کردند استراحت کند، بعد به خانه مادربزرگ برود، قبول نکرد. 

- با شور و شوق خاصی خود را به اینجا رسانده بود. حالا جلوی در چوبی خانه مادربزرگ با درکوبه های سنتی قشنگش رسیده بود. با اشتیاق فراوان به جای زنگ، همان درکوبه را زد. باران هم شروع به باریدن کرده بود تا لطافت روحش را بیشتر کند. با شنیدن صدای پای مادربزرگ، ضربان قلبش بالا رفت. صدای آرامبخش مادربزرگ را شنید که او را به اسم صدا می زد. تعجب کرده بود که بعد از این همه سال باز هم از نوع در زدنش، او را شناخت.

🍃با باز شدن در، خود را در آغوش مادربزرگ رها کرد، بوی عطر گلابش چه آرامشی را به او تزریق می کرد. بلافاصله بر دستهای چروکیده و گرمش بوسه ای کاشت. محو تماشای صورت نورانی مادربزرگ بود که او گفت: دخترم زهرا جان برویم داخل خانه تا سرما نخورده ای. 

- همانطور که به داخل خانه می رفت، با ذوق به خانه سنتی مادربزرگ نگاه می کرد. حوض وسط حیاط با گلدان های زیبای اطرافش او را به خاطرات شیرین بچگی اش برد. 

- داخل خانه هم وسایل سنتی با سلیقه زیبای مادربزرگ چیده شده بود. با دیدن لحاف و کرسی وسط اتاق، گرمایش را با تمام وجود حس کرد. 

☘همراه مادربزرگ به داخل آشپزخانه رفت، عاشق ظروف مسی و سماور برنجی مادربزرگ بود. صدای غل غل آب داخل سماور و بوی دل انگیز عطر دم نوش به لیمو، به همراه کلوچه های سنتی مادربزرگ چشم نوازی می کرد. بار دیگر به صورت دلنشین مادربزرگش نگاهی کرد و بوسه ای بر پیشانی اش نشاند و گفت: دوستت دارم برکت زندگیم.


#محبت
#احترام_به_بزرگترها
#داستانک

موافقین ۰ مخالفین ۰

دوستت دارم

 

✍ دوستت دارم  

- (چرا دست از سرم برنمی داری؟! چقدر بگویم از ما گذشته است! نمی توانم! عادت نکرده ام! کسی به من یاد نداده است! خانه پدر و مادر هم به این چیزها اهمیت نمی دادند.)

- ( این چه حرفی است که می زنی؟! کار نشد ندارد. تو می توانی، تو باید برای شیرین تر شدن زندگی ات، این کار را انجام دهی.)

- این ها همه صداهای درونش بود؛ که با هم می جنگیدند. چند وقتی می شد که دست از سرش برنمی داشتند. به شدت کلافه شده بود. هر چه سعی می کرد راهی برای شکستن این طلسم پیدا کند، نمی شد که نمی شد.

🍀 نمی دانست اسمش را چه بگذارد؟ غرور بی جای مردانه، کم رویی و یا عادت. به خودش نهیب زد نه من مغرور نیستم. از آن مردهایی نیستم که فقط بنشینم و دستور بدهم. اگر خانه باشم دوش تا دوشش کار می کنم.

- دستش را با کلافگی در موهایش فرو برد، عادت همیشگی اش بود هر وقت از موضوعی ناراحت بود، این موهای پرپشتش بودند که از دستش در امان نبودند.

- اما زهرا چه راحت حرف دلش را می زد، چه با محبت است. به شکرانه این نعمت هم که شده، من هم باید مثل او باشم.

🌿 جرقه ای به ذهنش زده شد. در چشمانش برق شادی نمایان شد. درست است، این بهترین کار است. فردا تولد زهراست، به این بهانه هم که شده باید این کار را انجام دهم.

- لحظه موعود فرا رسید، از ماشین پیاده شد، هدیه و شاخه گل را برداشت و به طرف خانه رفت. یکدفعه اضطراب وجودش را فرا گرفت، عرق از پیشانی اش جاری شد. تپش قلبش بالا رفت؛ اما بلافاصله به خودش نهیب زد خدا با من است. زیر لب شروع کرد به صلوات فرستادن. کمی آرام شد، با دستمالی عرق پیشانی اش را پاک کرد، بسم الله گفت و زنگ را فشار داد.

- می دانست زهرا مثل همیشه به استقبالش خواهد آمد. همینطور هم شد. با باز شدن در، چهره زیبا و دوست داشتنی اش نمایان شد. هدیه و شاخه گل را به طرفش گرفت و گفت: زهرا جان دوستت دارم تولدت مبارک.

☘چشمان زیبای زهرا مثل دریا متلاطم شد، شوق سراسر وجودش را فرا گرفت و با شادی وصف ناشدنی گفت: رضا جان من هم دوستت دارم.

#تولیدی
#محبت
#دوستت_دارم
#داستانک


📚پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم): « قَوْلُ‏ الرَّجُلِ‏ لِلْمَرْأَةِ إِنِّی‏ أُحِبُّکِ‏ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً ؛  این گفتار مرد به همسرش که من تو را دوست دارم، هرگز از قلب زن بیرون نمی رود».
( الکافی، ج۵، ص۵۶۹)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

نور دیده

 

⚡️نور دیده  

- با شنیدن صدای غل غل سماور، از جایش بلند شد تا دمنوش نعنا درست کند. برای از بین رفتن عفونت گلوی نرگس، چیز خوبی بود.

- نرگس سرمای سختی خورده بود.  سرفه امانش را بریده بود. هر چند دقیقه یک بار داد و فریاد گلو و شش هایش بلند می شد. صدای سرفه های نرگس، تمام وجودش را به درد می آورد. به خوبی درد و خشکی گلوی نرگس را حس می کرد.

☘لحظه به لحظه حالش بدتر می شد. مادر با نگرانی به دخترش که کنار شومینه زیر پتو دراز کشیده بود، نگاه می کرد. با وجود اینکه تمام داروهایش را سر وقت داده بود؛ ولی تبش پایین نمی آمد. مدام زیر لب ذکر می گفت و دعا می کرد. همراه با تب نرگس، او نیز داغ و برافروخته شده بود. آرزو می کرد که ای کاش او به جای دخترش مریض شده بود. طاقت دیدن درد و رنج نرگس را نداشت. 

- پدر نرگس به مأموریت رفته بود. حالا او مانده بود دست تنها چه کند؟
یادش آمد دیروز هر چه به نرگس گفته بود، عزیزم برف آمده سوز سرما شدید است؛ ولی نرگس پایش را کرده بود در یک کفش که می خواهم آدم برفی درست کنم، برف بازی کنم. 

🍃پالتو، کلاه و دستکش هایش را پوشاند و سفارش کرد دخترم مواظب باش، هوا خیلی سرد است. لباس های گرمت را درنیاوری؟ 

- یک ساعت بیشتر نگذشته بود که برای آوردن نرگس، به داخل حیاط رفت. با دیدن نرگس جا خورد، نه کلاهی بر سر  و نه پالتوی برتن داشت. با عجله به طرفش رفت، کمی اخم چاشنی نگاهش کرد و کمی هم دعوایش کرد، که چرا لباس هایت را درآوردی؟ 

- نرگس که در نبود پدرش، زود رنج شده بود. بلافاصله صدای گریه اش بلند شد. خم شد دخترش را بغل کرد و بوسید. نرگس جان، نور دیده مادر، مگر نمی بینی هوا سرد است. ممکن است سرما بخوری نازنینم.

- بلافاصله او را به اتاق آورد و گرمش کرد؛ ولی انگار فایده ای نداشت. بعد از ظهر تب و سرفه هایش شروع شد. 

- با اینکه او را به دکتر برده بود؛ ولی لحظه به لحظه حالش بدتر می شد. دل توی دلش نبود، بالای سر نرگس نشسته بود و نوازشش می کرد. مدام تبش را چک می کرد و پاشویه اش می داد. با خودش می گفت: این موقع شب چه کار کنم؟

 ☘تا تمام شدن ماموریت همسرش، زمان زیادی باقی مانده بود. کاش در این لحظات سخت کنارش بود. در همین فکرها بود که صدای باز شدن در حیاط را شنید. با ترس و نگرانی خود را به کنار پنجره رساند. به آرامی پرده را بالا زد، با دیدن همسرش اشک شوق در چشمانش جمع شد، انگار کوله باری سنگین از دوشش برداشته باشند.

- با عجله خود را به حیاط رساند. سلام محمد جان. نرگس حالش خوب نیست. ماشین را داخل نیاور تا نرگس را به دکتر ببریم.

 
#محبت 
#محبت_به_فرزند 
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک


 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معجونی به نام محبت

#انگیزشی 

ای #خالق زیبایی ها، 
#محبت را از چه آفریدی؟! 

ای #مخلوقی که تبارک الله خداوند بر تو گفته شده
زیباتر از محبت مگر هست؟!
#دلنشین تر از محبت مگر پیدا می شود؟!
دلنوازتر از محبت مگر داریم ؟! محبت عجیب #معجونی است! 
عجیب غوغایی در عالم به پا کرده است! 
#دلی را آرام می کند. 
دلی دیگر را نرم می کند. 
دلی را با تو همراه می کند.  
دلی را به دست می آورد. 
و... 
محبت را دریاب، که هر چه می خواهی محبت همه را داراست.

 #محبت 
#محبت_کلامی

🍁🍁🍁🍁🍁 

#انگیزشی 

#محبت را دوست دارم
محبت به فرزند را 
محبت به همسر را
محبت به #اهل_بیت(علیهم السلام) را 
#دوست دارم
محبت را از خدا #گدایی می کنم، چون خدا دوست دارد.

#محبت 
#محبت_کلامی

🍁🍁🍁🍁🍁

#انگیزشی 

#بالاترین محبت ها، محبت خداست.
 #محبت خدا در #سایه سایر محبت هاست. 
محبت در #خانواده تلاشی است، برای رسیدن به این قله. 
محبت را خدای محبت آفرین، هبه خواهد کرد، 
پس هر چه #خدایی تر باشی، قسمتت از محبت بیشتر است.

#محبت 
#محبت_کلامی 
#هدیه_خدا

موافقین ۰ مخالفین ۰

گل نرگس

🖤 السلام علیک حین تحمد و تستغفر🖤

یوسف زهرا سلام

▪️مهدی جان، سرت سلامت. 
چند روزی می شود که عزادار مادری، نه اشتباه می کنم خیلی وقت هست که عزاداری، تمام طول سال عزاداری. هیچ گاه این داغ فراموش نشده و نمی شود.

مادری که #سیده نساء العالمین باشد. 
جگرگوشه و پاره تن #مصطفی باشد. 
جان #مرتضی باشد. 
مادر سیدا شباب اهل الجنه باشد.
 جوان باشد. 
حامله باشد.
کی باورش میشه؟!...
آخ بمیرم محسنش را سقط کنند. 
تازیانه 
غلاف شمشیر
دود و آتش 
میخ در

😭😭😭

🖤 السلام علیک حین تصبح و تمسی🖤

#نامه_خاص

🥀🥀🥀🥀🥀

 

🍁 السلام علیک فی الیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی🍁 

سلام بر تو ای گل نرگس

🍂دوباره شب زیارتی #ارباب بی کفن آمد، شاید خیمه ات را در سرزمین #عشق به پا کرده ای. 

🍁مولا جان شب زنده داری شب های جمعه ات، کنار #حرم شش گوشه جد بزرگوارت که به دعا و ثنا مشغول هستی، 

🍂برای تبدیل شدن حال ما به #احسن الحال دعا کن. 

🍂برای #لایق شدنمان جهت ظهور و آمدنتان دعا کن. 

🍂برای بخشیدن مابقی غیبتت بر ما، دعا کن.  

🍁السلام علیک ایها الامام المامون🍁

#نامه_خاص

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

خدای محبت آفرین

 

🍂 به نام خدایی که محبت را به بندگانش هبه کرد🍂

🍁 مولای یا مولای انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الا العزیز 🍁
ای مولای من، تو عزیزی و من ذلیلم و آیا چه کسی رحم می کند به ذلیل جز عزیز؟

خدای عزیز
به پرونده #اعمالم، نگاه می کنم خجالت می کشم و از تو حیا می کنم. 
اما وقتی به #بخششت می نگرم، امیدوارانه به پیشگاه #عظمتت، سر تعظیم فرو می آورم. 
برایت می نویسم تا عذرم بپذیری. برایت #اشک می ریزم تا نگاهم کنی.
برایت یکی یکی گناهانم را می شمارم تا به حالم ترحم کنی. 
برایت ناله و شکوه می کنم تا دستم را بگیری. 
آنقدر برایت ...
تا اینکه خودم را تو #آغوش محبتت می بینم. 
مرا پاک بپذیر که اگر تو بخواهی می شود.

#نامه_خاص_الخاص


🍁🍁🍁🍁🍁


🍂 به نام خدایی که محبت را به ما آموخت🍂

 🍁مولای یا مولای انت العظیم و انا الحقیر و هل یرحم الحقیر الا العظیم🍁

🍂مولای من، تویی خدای بزرگ و من بنده حقیر و ناچیز، آیا در حق بنده ناچیز به جز خدای بزرگ که ترحم خواهد کرد.

🍃#معبود من، هر کاری را که به تو می سپارم چه #زیبا آن را به پایان می رسانی. 

🍃پروردگار من، هر کاری را که با نام تو #شروع می کنم چه خوب به نتیجه می رسانی.

🍃خدای من، هر کاری را برای تو انجام می دهم چه #نیکو می گردانی.

🍁مولای من دعا می کنم تمام کارهایم  به عهده تو، به نام تو و برای تو باشد.
#زیبا_آفرین دعایم را بپذیر . 

نامه_خاص_الخاص

موافقین ۰ مخالفین ۰