✍ مدافعان عشق

سعیده: 👱‍♀ 
دیشب یک خواب دیدم. می ترسم تعریف کنم به واقعیت بپیونده. نگرانتم سعید
سعید:🧔 
واقعا؟ منم توش بودم؟ نکنه مرده ام؟ 
سعیده:👱‍♀ 
سعید جان چرا همه چیز رو به شوخی می گیری؟ 
سعید:🧔
آخه عزیزم نگرانی نداره. هر وقت خواب دیدی بگو ان شاءالله خیره. به همین راحتی همه چی درست میشه. بعدش هم هر خوابی که به واقعیت نمی بپیونده، اونم از نوع سعیده ش😅 از همه مهم تر ما از این شانسا نداریم خودت میدونی بادمجون بم آفت نداره😁
سعیده:👱‍♀
با این شغل خطرناکی که داری، من همش در حال خوندن آیت الکرسی و دادن صدقه هستم. بعضی وقتا خیلی دلم می گیره، آخه من بی تو زنده نمی مونم.
سعید:🧔
من به فدای چنین بانویی.
سعیده:👱‍♀
راستش بخوای، وقتی می ری مأموریت بیشتر دلنگرانتم. نمیدونم مراعات دلم رو می کنی، بهم نمیگی کجا می ری؟ ولی خبراش می رسه. اون سری گفتی راه دور نمیری همین نزدیکیا هستی، یکدفعه شنیدم از عراق و کنار داعشی های از خدا بی خبر سردرآوردی. دفعه قبل ترش هم که بهم نگفته بودی، رفته بودی سوریه بازم تو اوج درگیری ها.
سعید:🧔
عزیز دلم اولا نیازی نیست خبر داشته باشی بیشتر نگران میشی، بعدشم بعضی چیزا رو به خاطر حفظ امنیت نباید بگیم.
سعیده:👱‍♀
وای سعید جان سری آخر که رفته بودی مأموریت، ثریا همسر دوستت عباس، زنگ زد و بعد از احوالپرسی، شروع به گریه کرد و می گفت خیلی نگرانم. کلی دلداریش دادم. گفتم مثل دفعه های قبل چشم رو هم بذاری میان. بعدش چیزی گفت باورم نشد!!
سعید:🧔 
مگه چی گفت؟
سعیده:👱‍♀
ثریا گفت دلت خوشه، اونجایی که اینا رفتن، خطرناک تر از این حرفاست. تو دل شیر رفتن! تو اوج خطر! 
سعید:🧔
عجب!! مگه دستم به عباس نرسه؟!
سعیده:👱‍♀
پس ثریا راست می گفت. وای سعیدم، وای عزیزم، پس خوابم بی دلیل نبود ؟
سعید:🧔
دلبندم پاشو پاشو آماده شو سر راه بچه ها رو بذاریم خونه مادرتون، بعدش دونفری بریم خرید. بعدش هم یک شام رویایی دونفره.
سعیده:👱‍♀
هر وقت اومدم در مورد کارت حرف بزنم، یک جوری سر به سرم می ذاری که فراموش کنم؛ ولی سعید جون من دل دارم، احساس دارم، از سنگ که نیستم؟! خودت خوب میدونی چقدر دوستت دارم.
سعید:🧔
سعیده جان منم دوست دارم، عاشقتم. به خاطر عشقمون هم هست سعی می کنم کارم رو به بهترین نحو انجام بدم. سعیده جان، مظلومین جهان نگاهشون به ماه است، دلگرمیشون به حمایت ماست. نمی دونی وقتی ما رو کنارشون می بینن چقدر خوشحال میشن و به مقاومتشون مصمم تر.
دلبندم اگه خدا قبول کنه و کار ما ثوابی داشته باشه بیشتر اون واسه شما خانم هاست. میدونم برات سخته ولی صبور باش مثل همیشه. حالا پاشو بریم تا روحیه ات عوض بشه.
سعیده:👱‍♀
سعید واقعا شما رفته بودی سرزمین های اشغالی. چطوری آخه؟ اونم کنار گوش اون جنایتکارا!
سعید:🧔
آره دلبندم، آره قوربونت برم. چی فکر کردی قدرت مارو دسته کم نگیر، ما تو کاخ سفید شون هم آدم داریم.
یادش به خیر سردار عزیزمون حاج قاسم سلیمانی، سعیده جون بهترین خاطرات رو با ایشون دارم. چندین بار هم با سردار عزیز رفتیم اونجا. باورت میشه؟! تو لیست ترورشون بود آنوقت تا بیخ گوششون می رفت و می اومد ولی اونا نفهمیدن، روحش شاد.

✍ به قلم ط: میم

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀